|
|
|
پيام مديريت وبلاگ : با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، به وبلاگ من خوش
آمديد .لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وبلاگ ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود
آگاه سازيد و به ما در بهتر شدن كيفيت مطالب وبلاگ کمک کنید .
|
|
|
نظر شما در مورد مرحوم قاضی (ره) چیست؟ |
|
|
نظر شما در مورد مرحوم قاضی (ره) چیست؟ جواب: برای جواب به این سؤال، شما را به چند نکته توجه میدهم: ۱. من این بزرگوار را ندیدهام و آشناییام در حد مطالعهی چند کتاب موجود در بازار است. ۲. بر طبق شنیدهها، رابطهی آن مرحوم با مراجع معظم عصر خودش مانند مرحوم نائینی (ره) و آقا سید ابوالحسن اصفهانی (ره)، خوب نبوده است و این، یک هشدار محسوب میشود. ۳. اصطکاک ایشان با مراجع تا حدّی بوده که شهریهی ایشان را قطع کردند و بارها تهدید به اخراج از نجف شد. ۴. در فضای حوزهی علمیهی نجف، ایشان معروف به «صوفی» بود و از سوی طلاب علوم دینی در محدودیت قرار داشت تا آنجا که مجبور میشد ظهرهای گرم نجف به زیارت برود که کسی او را نبیند و برخوردی پیش نیاید. ۵. هیچ اثر مکتوبی از آن مرحوم به دست ما نرسیده (غیر از یک جزوهی کوچک در شرح دعای سمات) و نداشتن اثر مکتوب، کار قضاوت را سخت میکند. هر مقدار که به راحتی میشود علامه طباطبایی را بر اساس تفسیر المیزان و سایر کتابهای باقی مانده از ایشان قضاوت کرد، به همان مقدار سخت است که در مورد مرحوم قاضی قضاوت کنیم. ۶. و مهمترین نکته این است که از آن مرحوم، برنامهای برای رسیدن به کمال و سعادت بر جای نمانده است. یعنی راهی روشن که امروز بتوانیم آن را پیروی کنیم، از خود به جای نگذاشت. و همین نکته، برای رویگردانی از مطالعه و اظهار نظر در مورد مرحوم قاضی (ره) کفایت میکند. و اگر کسی این واقعیت را نپذیرد، سالها باید با یاد یک عالم دینی، دلخوش باشد و به خیال خام این که آن مرحوم، استاد بود، از جستجوی راه کمال و سعادت، بازایستد.
موفق باشید حاج فردوسی
:: برچسبها:
حاج فردوسي,
منهاج فردوسيان,
قرآن,
عرفان,
اسلام ناب,
تشيع خالص,
سير و سلوک,
سير الي الله,
معرفت,
معرفة الله,
قاضي,
علامه طباطبايي,
علامه طهراني,
منهاجي,
نقد منهاج فردوسيان,
اشکالات منهاج فردوسيان,
اشکال حاج فردوسي,
ظهور,
امام زمان,
امام عصر,
بهجت,
آيت الله بهجت,
سيد هاشم حداد,
پناهيان,
محمد شجاعي,
مرکز نشر,
آيت الله,
تصوف,
صوفي,
رسم الخط,
قرآن,
القرآن العظيم,
القرآن العزيز,
القرآن المجيد,
رسم الخط حاج فردوسي,
رسم الاملاء,
|
|
|
نوشته شده توسط
رونیکا سلمانی در دو شنبه 17 مهر 1396 |
|
|
|
توجه به نماد الله در هنگام عبادت |
|
|
سلام
انسان وقتی میخواهد با کسی حرف بزند و درد دل کند به یک ارتباط دیداری نیاز دارد که تصویری یا نمادی از آن شخص را در ذهن داشته باشد که با توجه به این تصویر، تمرکز ذهن هم صورت میگیرد. حالا ما که خدا را نمیتوانیم ببینم؛ ولی من برای اینکه این ارتباط دیداری برایم میسر شود، برای خودم از نماد خطاطی شده اسم «الله» جل جلاله استفاده میکنم و این خوشنویسی اسم الله را به صورت قاب نصب کردهام و هر وقت میخواهم با خدا حرف بزنم به الله نگاه میکنم و متمرکز میشوم و با او حرف میزنم و جای دیگر هم که این عکس نیست، همین اسم جلاله الله در ذهنم ترسیم میشود و رابطه با خدا برقرار میکنم. حال این نمادی که ساختهام بت نمیشود؟ ایراد شرعی ندارد؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ باسمه تعالی
سلام علیکم باید مواظب باشید اسمپرست و خطپرست نشوید. برای روشن شدن مطلب، چند حدیث نورانی را ذکر میکنم و امیدوارم با تدبر در معنای آن، راه درست را بیابید. ترجمهی این روایات، از مرحوم سید جواد مصطفوی با اندکی ویرایش و تصرف است.
روایت اول: عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی نَجْرَانَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (علیهالسلام) عَنِ التَّوْحِیدِ فَقُلْتُ أَتَوَهَّمُ شَیْئاً؟ فَقَالَ: نَعَمْ غَیْرَ مَعْقُولٍ وَ لَا مَحْدُودٍ فَمَا وَقَعَ وَهْمُکَ عَلَیْهِ مِنْ شَیْءٍ فَهُوَ خِلَافُهُ لَا یُشْبِهُهُ شَیْءٌ وَ لَا تُدْرِکُهُ الْأَوْهَامُ کَیْفَ تُدْرِکُهُ الْأَوْهَامُ وَ هُوَ خِلَافُ مَا یُعْقَلُ وَ خِلَافُ مَا یُتَصَوَّرُ فِی الْأَوْهَامِ إِنَّمَا یُتَوَهَّمُ شَیْءٌ غَیْرُ مَعْقُولٍ وَ لَا مَحْدُودٍ. (کافی، محدث کلینی، جلد ۱، صفحهی ۸۲، حدیث ۱، بَابُ إِطْلَاقِ الْقَوْلِ بِأَنَّهُ شَیْءٌ) ترجمه: راوی میگوید: از امام باقر (علیهالسلام) از توحید پرسیدم که میتوانم خدا را چیزی تصور کنم؟ فرمود: آری، ولی چیزی که حقیقتش درک نمیشود و حدی ندارد زیرا هر چیز که در خاطرت در آید خدا غیر او باشد، چیزی مانند او نیست و خاطرها او را درک نکنند، چگونه خاطرها درکش کنند در صورتی که او بر خلاف آنچه تعقل شود و در خاطر نقش بندد میباشد، در بارهی خدا تنها همین اندازه به خاطر گذرد: «چیزی که حقیقتش درک نشود و حدّی ندارد». مرحوم مصطفوی (مترجم کافی) در شرح این حدیث مینویسد: وقتی گوییم زمین چیزیست، آب چیزیست، کوه چیزیست، حقیقت معانی این الفاظ را میفهمیم و صورتی از آنها در ذهن ما منتقش است که محدود به حد معینی است، مثلاً حد آب این است که روان باشد؛ اگر جامد شد نامش یخ است نه آب، به خلاف وقتی که گوییم «خدا چیزیست» اولاً باید بدانیم که حقیقت خدا را نمیتوانیم درک کنیم. ثانیاً ممکن نیست صورتی از خدا در ذهن ما منتقش شود. ثالثاً خدا به حدّی محدود نگردد و به همین دلیل، در ذهن در نیابد.
روایت دوم: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسلام) قَالَ: «مَنْ عَبَدَ اللَّهَ بِالتَّوَهُّمِ فَقَدْ کَفَرَ وَ مَنْ عَبَدَ الِاسْمَ دُونَ الْمَعْنَى فَقَدْ کَفَرَ وَ مَنْ عَبَدَ الِاسْمَ وَ الْمَعْنَى فَقَدْ أَشْرَکَ وَ مَنْ عَبَدَ الْمَعْنَى بِإِیقَاعِ الْأَسْمَاءِ عَلَیْهِ بِصِفَاتِهِ الَّتِی وَصَفَ بِهَا نَفْسَهُ فَعَقَدَ عَلَیْهِ قَلْبَهُ وَ نَطَقَ بِهِ لِسَانُهُ فِی سَرَائِرِهِ وَ عَلَانِیَتِهِ فَأُولَئِکَ أَصْحَابُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیهالسلام) حَقّاً» وَ فِی حَدِیثٍ آخَرَ «أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا». (کافی، محدث کلینی، جلد ۱، صفحهی ۸۷، باب المعبود) امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: کسى که خدا را از روى خیال خود پرستد کافر است، کسى که تنها نام خدا را بدون صاحب نام پرستد کافر است، کسى که نام و صاحب نام را با هم پرستد مشرک است، کسى که صاحب نام را پرستد و با صفاتى که خود را به آن ستوده، نامها را هم بر آن تطبیق کند و دل بدان محکم کند و در نهان و آشکارش به زبان آورد، اینها اصحاب حقیقى امیر المؤمنین (علیهالسلام) میباشند. و در حدیث دیگر است: ایشان مؤمنین حقیقى میباشند.
روایت سوم: عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسلام) عَنْ أَسْمَاءِ اللَّهِ وَ اشْتِقَاقِهَا اللَّهُ مِمَّا هُوَ مُشْتَقٌّ قَالَ فَقَالَ لِی: «یَا هِشَامُ اللَّهُ مُشْتَقٌّ مِنْ إِلَهٍ وَ الْإِلَهُ یَقْتَضِی مَأْلُوهاً وَ الِاسْمُ غَیْرُ الْمُسَمَّى فَمَنْ عَبَدَ الِاسْمَ دُونَ الْمَعْنَى فَقَدْ کَفَرَ وَ لَمْ یَعْبُدْ شَیْئاً وَ مَنْ عَبَدَ الِاسْمَ وَ الْمَعْنَى فَقَدْ کَفَرَ وَ عَبَدَ اثْنَیْنِ وَ مَنْ عَبَدَ الْمَعْنَى دُونَ الِاسْمِ فَذَاکَ التَّوْحِیدُ أَ فَهِمْتَ یَا هِشَامُ؟» قَالَ: فَقُلْتُ: زِدْنِی. قَالَ: إِنَّ لِلَّهِ تِسْعَهً وَ تِسْعِینَ اسْماً فَلَوْ کَانَ الِاسْمُ هُوَ الْمُسَمَّى لَکَانَ کُلُّ اسْمٍ مِنْهَا إِلَهاً وَ لَکِنَّ اللَّهَ مَعْنًى یُدَلُّ عَلَیْهِ بِهَذِهِ الْأَسْمَاءِ وَ کُلُّهَا غَیْرُهُ یَا هِشَامُ الْخُبْزُ اسْمٌ لِلْمَأْکُولِ وَ الْمَاءُ اسْمٌ لِلْمَشْرُوبِ وَ الثَّوْبُ اسْمٌ لِلْمَلْبُوسِ وَ النَّارُ اسْمٌ لِلْمُحْرِقِ أَ فَهِمْتَ یَا هِشَامُ فَهْماً تَدْفَعُ بِهِ وَ تُنَاضِلُ بِهِ أَعْدَاءَنَا وَ الْمُتَّخِذِینَ مَعَ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ غَیْرَهُ قُلْتُ نَعَمْ». (کافی، محدث کلینی، جلد ۱، صفحهی ۸۷، باب المعبود) ترجمه: هشام بن حکم گوید از حضرت صادق (علیهالسلام) راجع به اسماء خدا و اشتقاق آنها پرسیدم که اللَّه از چه مشتق است؟ فرمود: از «الاه» و اله مألوهى (آنکه پرستشش کنند) لازم دارد و نام، غیر از صاحب نام است، کسى که نام را بدون صاحب نام پرستد، کافر است و چیزى نپرستیده، و هر که نام و صاحب نام را پرستد، کافر است و دو چیز پرستیده و هر که صاحب نام را پرستد نه نام را، این یگانهپرستى است، اى هشام فهمیدى؟ عرض کردم: بیشتر بفرمایید. فرمود: خدا را نود و نه نام است، اگر هر نامى همان صاحب نام باشد، باید هر کدام از نامها معبودى باشند، ولى خدا، خود معنایى است که این نامها بر او دلالت کنند و همه، غیر خود او باشند. اى هشام، کلمهی «نان» نامى است براى خوردنى و کلمهی «آب» نامى است براى آشامیدنى و کلمهی «لباس» نامى است براى پوشیدنى و کلمهی «آتش» نامى است براى سوزنده، اى هشام طورى فهمیدى که بتوانى دفاع کنى و در مبارزه با دشمنان ما و کسانى که همراه خدا چیز دیگرى پرستند پیروز شوى؟ عرض کردم آرى.
روایت چهارم: عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی نَجْرَانَ قَالَ: کَتَبْتُ إِلَى أَبِی جَعْفَرٍ (علیهالسلام) أَوْ قُلْتُ لَهُ جَعَلَنِی اللَّهُ فِدَاکَ نَعْبُدُ الرَّحْمَنَ الرَّحِیمَ الْوَاحِدَ الْأَحَدَ الصَّمَدَ قَالَ فَقَالَ: «إِنَّ مَنْ عَبَدَ الِاسْمَ دُونَ الْمُسَمَّى بِالْأَسْمَاءِ أَشْرَکَ وَ کَفَرَ وَ جَحَدَ وَ لَمْ یَعْبُدْ شَیْئاً بَلِ اعْبُدِ اللَّهَ الْوَاحِدَ الْأَحَدَ الصَّمَدَ الْمُسَمَّى بِهَذِهِ الْأَسْمَاءِ دُونَ الْأَسْمَاءِ إِنَّ الْأَسْمَاءَ صِفَاتٌ وَصَفَ بِهَا نَفْسَهُ». (کافی، محدث کلینی، جلد ۱، صفحهی ۸۷، باب المعبود) ترجمه: ابن ابىنجران گوید: به امام باقر (علیهالسلام) نوشتم، یا به صورت زبانى عرض کردم: خدا مرا قربانت کند، ما میتوانیم بخشندهی مهربان یگانهی یکتاى بىنیاز را پرستش کنیم؟ فرمود: هر که تنها نام را بدون آن کسی که بدان نامیده شده پرستد، مشرک و کافر و منکر است و چیزى نپرستیده، بلکه خداى یگانهی یکتاى بىنیازى را که به این نامها نامیده شده، پرستش کن نه خودِ نامها را؛ زیرا نامها صفاتى هستند که خدا، خود را به آنها ستوده است.
نتیجه: سعی کنید در هنگام توجه به خدای تبارک و تعالی، بر خدایی که با نامهای فوق خوانده میشود، ولی حقیقتش غیر از آن است، تمرکز نمایید که البته در ابتدای امر، قدری مشکل به نظر میرسد ولی با استمداد از خودش، آسان میگردد. ان شاء الله
موفق باشید حاج فردوسی
:: برچسبها:
حاج فردوسي,
منهاج فردوسيان,
قرآن,
عرفان,
اسلام ناب,
تشيع خالص,
سير و سلوک,
سير الي الله,
معرفت,
معرفة الله,
قاضي,
علامه طباطبايي,
علامه طهراني,
منهاجي,
نقد منهاج فردوسيان,
اشکالات منهاج فردوسيان,
اشکال حاج فردوسي,
ظهور,
امام زمان,
امام عصر,
بهجت,
آيت الله بهجت,
سيد هاشم حداد,
پناهيان,
محمد شجاعي,
مرکز نشر,
آيت الله,
تصوف,
صوفي,
رسم الخط,
قرآن,
القرآن العظيم,
القرآن العزيز,
القرآن المجيد,
رسم الخط حاج فردوسي,
رسم الاملاء,
|
|
|
نوشته شده توسط
رونیکا سلمانی در دو شنبه 17 مهر 1396 |
|
|
|
سلام
۱. در عصر کنونی، «ولیجه» چه کسانی هستند؟ ۲. آیا منهاج فردوسیان و شخص شما ـ که ادعای ارشاد مشتاقان کمال و سعادت را دارید ـ از مصادیق ولیجه نیستید؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ باسمه تعالی
سلام علیکم برای رسیدن به جواب درست، باید کلمهی «ولیجه» را به درستی و به دور از جانبداری، در بیان قرآن و روایات، بررسی کنیم. این کلمه، فقط یک بار در قرآن کریم آمده است، آنجا که میفرماید: «أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تُتْرَکُواْ وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُواْ مِنکُمْ وَ لَمْ یَتَّخِذُواْ مِن دُونِ اللّهِ وَ لاَ رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَهً وَ اللّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ» (سورهی توبه، آیهی ۱۶) ترجمه: آیا پنداشتهاید که به خود واگذار مىشوید و خداوند کسانى را که از میان شما جهاد کرده و غیر از خدا و فرستادهی او و مؤمنان، ولیجه نگرفتهاند معلوم نمىدارد؟! و خدا به آنچه انجام مىدهید آگاه است. ولی در روایات معتبر و ادعیه، به صورت متعدد آمده است، از آن جمله: در نامهی امیر المؤمنین (علیهالسلام) به یکی از کارگزارانشان در گناهانی که موجب شده به جهاد با برخی اقوام بپردازند، آمده است: «وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَ أَمَاتُوا الْحَقَّ وَ أَظْهَرُوا فِی الْأَرْضِ الْفَسَادَ وَ اتَّخَذُوا الْفَاسِقِینَ وَلِیجَهً مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ» (وقعه صفین، نصر بن مزاحم، صفحهی ۱۰۴) ترجمه: و حدود را تعطیل کردند و حق را میراندند و فساد را در زمین ظاهر کردند و فاسقین را به جای مؤمنان، ولیجه گرفتند. در روایتی از کمیل بن زیاد آمده است: خَرَجَ إِلَیَّ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ (علیهالسلام) فَأَخَذَ بِیَدِی وَ أَخْرَجَنِی إِلَى الْجَبَّانِ وَ جَلَسَ وَ جَلَسْتُ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَیَّ فَقَالَ: … وَ إِنَّ هَاهُنَا ـ وَ أَشَارَ بِیَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ ـ لَعِلْماً جَمّاً لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَهً بَلَى أَصَبْتُ لَقِناً غَیْرَ مَأْمُونٍ یَسْتَعْمِلُ آلَه الدِّینِ فِی الدُّنْیَا وَ یَسْتَظْهِرُ بِحُجَجِ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ بِنِعَمِهِ عَلَى عِبَادِهِ لِیَتَّخِذَهُ الضُّعَفَاءُ وَلِیجَهً مِنْ دُونِ وَلِیِّ الْحَقِّ أَوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَهِ الْعِلْمِ» (خصال، شیخ صدوق، جلد ۱، صفحهی ۱۸۷، الناس ثلاثه) ترجمه: کمیل میگوید: امیر المؤمنین (علیهالسلام) دستم را گرفتند و به صحرا بردند و در حالی که به سینهی مبارکشان اشاره میکردند، فرمودند: اینجا مجموعهای از علم است که کاش کسی را مییافتم که بتواند آن را حمل کند، البته کسی را یافتم که زیرک بود ولی قابل اعتماد نبود، وسیلهی دین را در دنیا استفاده میکرد و حجتهای خدا را بر خلقش و نعمتهای او را بر بندگانش آشکار میساخت تا ضعیفان، او را ـ و نه ولی حق را ـ ولیجه بگیرند، یا حاملان علم را مطیع خود سازد. ابیصباح کنانی میگوید امام باقر (علیهالسلام) به من فرمودند: «یا أبا الصباح إیاکم و الولائج فإن کل ولیجه دوننا فهی طاغوت» (تفسیر عیاشی، ابوبکر عیاشی، جلد ۲، صفحهی ۸۳، سورهی توبه، آیهی ۱۹). ترجمه: ای ابوالصباح، بپرهیز از ولیجهها، پس همانا هر ولیجهای غیر از ما، طاغوت است. قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (علیهالسلام):« لَا تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیجَهً فَلَا تَکُونُوا مُؤْمِنِینَ فَإِنَّ کُلَّ سَبَبٍ وَ نَسَبٍ وَ قَرَابَهٍ وَ وَلِیجَهٍ وَ بِدْعَهٍ وَ شُبْهَهٍ مُنْقَطِعٌ إِلَّا مَا أَثْبَتَهُ الْقُرْآنُ». (کافی، محدث کلینی، جلد ۱، صفحهی ۵۹، باب البدع و الرأی و المقاییس) ترجمه: جز خدا، ولیجه نگیرید که مؤمن نخواهید بود، پس هر سبب و نسب و خویشی و ولیجه و بدعت و شباهتی، منقطع میشود مگر آنچه قرآن ثابت کرده است. در زیارت مختصر ائمهی طاهرین (علیهمالسلام) آمده است: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَتَوَلَّى آخِرَهُمْ کَمَا تَوَلَّیْتُ أَوَّلَهُمْ وَ أَبْرَأُ مِنْ کُلِّ وَلِیجَهٍ دُونَهُمْ». (کتاب المزار، شیخ مفید، صفحهی ۱۸۶، باب مختصر زیارتهم). ترجمه: خدایا من آخریشان را دوست دارم همچنان که اولیشان را دوست دارم و بیزاری میجویم از هر ولیجهای غیر از ایشان. امام صادق (علیهالسلام) در دعایی که بعد از نماز عید غدیر خوانده میشود، فرمودند بگو: «فَأَشْهَدُ یَا إِلَهِی أَنَّهُ الْإِمَامُ الْهَادِی الْمُرْشِدُ الرَّشِیدُ عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِی ذَکَرْتَهُ فِی کِتَابِکَ فَقُلْتَ- وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ لَا أُشْرِکُ مَعَهُ إِمَاماً وَ لَا أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ وَلِیجَهً» (تهذیب الأحکام، شیخ طوسی، جلد ۳، صفحهی ۱۴۵، باب صلاه الغدیر). ترجمه: پس شهادت میدهم ای خدایم که امام هدایتکنندهی رشددهنده و رشدیافته، علی امیر مؤمنان است که او را در کتابت یاد کردی و گفتی: و همانا او در امالکتاب [= لوح محفوظ] نزد ما بلندمرتبه و با حکمت است. شریکی با او در امامت قرار نمیدهم و جز او، ولیجهای نمیگیرم. در زیارت امام رضا (علیهالسلام) آمده است: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِحُبِّهِمْ وَ بِوَلَایَتِهِمْ أَتَوَلَّى آخِرَهُمْ بِمَا تَوَلَّیْتُ بِهِ أَوَّلَهُمْ وَ أَبْرَأُ مِنْ کُلِّ وَلِیجَهٍ دُونَهُمْ» (من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، جلد ۲، صفحهی ۶۰۵، باب زیاره قبر الرضا أبی الحسن علی بن موسى علیه السلام بطوس). ترجمه: خدایا به تو تقرب میجویم با محبت به ایشان و ولایتشان، دوست دارم آخری ایشان را به همان [ملاکی] که دوست دارم اولی ایشان را و از هر ولیجهای جز ایشان، بیزاری میجویم. در زیارت جامعه آمده است: «بَرِئْتُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ أَعْدَائِکُمْ وَ مِنَ الْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ الشَّیَاطِینِ … وَ مِنْ کُلِّ وَلِیجَهٍ دُونَکُمْ وَ کُلِّ مُطَاعٍ سِوَاکُمْ» (من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، جلد ۲، صفحهی ۶۱۵، زیاره جامعه لجمیع الأئمه) ترجمه: بیزاری میجویم به سوی خدای عز و جل از دشمنان شما و از جبت و طاغوت و شیطان … و از هر ولیجهای جز شما و از هر اطاعتشدهای غیر از شما. تأکید روایات و ادعیهی فوق، نفی هر گونه ولیجهای غیر از خدا و ائمهی طاهرین (علیهمالسلام) است. اما ولیجه در لغت، چنین معنی شده است: «کلّ ما یتّخذه الإنسان معتمداً علیه و لیس من أهله، أو خاصّه الرجل و بطانته؛ و المراد المعتمد علیه فی أمر الدنیا و الدین، أو فی أمر الدین و تقریر الشریعه، و أمّا اعتماد المؤمنین بعضهم على بعض و الاعتماد على الأئمّه الطاهرین علیهم السلام فیرجع إلى الاعتماد على اللَّه سبحانه. (با استفاده از: الصحاح، جلد ۱، صفحهی ۳۴۸ و المفردات، راغب اصفهانی، صفحهی ۸۸۳ ذیل کلمهی «ولج») ترجمه: هر چیزی که انسان بر آن اعتماد میکند و از خانوادهاش نباشد، و مراد، اعتماد در امر دنیا و دین یا امر دین و تقریر شریعت است، اما اعتماد مؤمنین بر یکدیگر و اعتماد بر امامان معصوم (علیهمالسلام) بر میگردد به اعتماد به خدای سبحان. و در روایتی، مصداق ولیجه را چنین بیان کردهاند: عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ مُحَمَّدٍ النَّخَعِیِّ قَالَ حَدَّثَنِی سُفْیَانُ بْنُ مُحَمَّدٍ الضُّبَعِیُّ قَالَ: کَتَبْتُ إِلَى أَبِی مُحَمَّدٍ أَسْأَلُهُ عَنِ الْوَلِیجَهِ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لَا الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَهً قُلْتُ فِی نَفْسِی لَا فِی الْکِتَابِ مَنْ تَرَى الْمُؤْمِنِینَ هَاهُنَا فَرَجَعَ الْجَوَابُ «الْوَلِیجَهُ الَّذِی یُقَامُ دُونَ وَلِیِّ الْأَمْرِ وَ حَدَّثَتْکَ نَفْسُکَ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ مَنْ هُمْ فِی هَذَا الْمَوْضِعِ فَهُمُ الْأَئِمَّهُ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ عَلَى اللَّهِ فَیُجِیزُ أَمَانَهُمْ» (کافی، محدث کلینی، جلد ۱، صفحهی ۵۰۸، باب مولد أبی محمد الحسن بن علی). ترجمه: راوی میگوید: برای امام عسکری (علیهالسلام) نامه نوشتم و از معنی ولیجه در آیهی قرآن پرسیدم و با خودم گفتم ولی در نامه ننوشتم که منظور از مؤمنین در این آیه، چه کسانی هستند؟ پس جواب دادند: ولیجه، کسى است غیر از سرپرست امر [امـام امت] کـه بـه جـاى او مـنـصـوب مىشود. و با خودت گفتی که منظور از مؤمنین در این آیه چه کسانی هستند؟ ایشان، امامانی بر حق هستند که از خدا براى مردم امان مىگیرند و خدا هم امان آنها را اجـازه مـىکـنـد. جمعبندی و نتیجهگیری: ۱. لغت عرب میگوید: ولیجه به معنی کسی است که بر او در امر دنیا و دین اعتماد میشود. ۲. روایت معتبر میفرماید: قطعاً یکی از مصادیق بازر ولیجه، ائمهی طاهرین (علیهمالسلام) هستند. ۳. آیه و روایت و دعا، ولیجههایی غیر از خدا و رسول و ائمهی طاهرین (علیهمالسلام) را نفی کرده است. ۴. ولیجه، به خوب و بد تقسیم میشود. ۵. ولیجهی بد، هر کسی است که خود را در معرض اعتماد عمومی قرار دهد ولی دعوت به منهاج فردوسیان (یعنی راه روشن شیعهی اثنیعشری بر طبق قرآن و سنت و عترت) نکند. ۶. مراجع معظم تقلید و روحانیت محترم شیعه که هزار و چند صد سال است واسطهی رساندن پیام استاد اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و ائمهی هدا (علیهمالسلام) به مردم هستند، ولیجهی خوب میباشند.
موفق باشید حاج فردوسی
:: برچسبها:
حاج فردوسي,
منهاج فردوسيان,
قرآن,
عرفان,
اسلام ناب,
تشيع خالص,
سير و سلوک,
سير الي الله,
معرفت,
معرفة الله,
قاضي,
علامه طباطبايي,
علامه طهراني,
منهاجي,
نقد منهاج فردوسيان,
اشکالات منهاج فردوسيان,
اشکال حاج فردوسي,
ظهور,
امام زمان,
امام عصر,
بهجت,
آيت الله بهجت,
سيد هاشم حداد,
پناهيان,
محمد شجاعي,
مرکز نشر,
آيت الله,
تصوف,
صوفي,
رسم الخط,
قرآن,
القرآن العظيم,
القرآن العزيز,
القرآن المجيد,
رسم الخط حاج فردوسي,
رسم الاملاء,
|
|
|
نوشته شده توسط
رونیکا سلمانی در دو شنبه 17 مهر 1396 |
|
|
|
|
:: اسفند 1396;
:: بهمن 1396;
:: دی 1396;
:: آذر 1396;
:: مهر 1396;
|
|
حاج فردوسي , منهاج فردوسيان , قرآن , عرفان , اسلام ناب , تشيع خالص , سير و سلوک , سير الي الله , معرفت , معرفة الله , قاضي , علامه طباطبايي , علامه طهراني , منهاجي , نقد منهاج فردوسيان ,
|
|